فرار عمر از جنگ احد
براى افراد مسلمان در نكوهش فرار از جنگ ، كافى است كه بگوييم : خداوند متعال در آیات15 و 16 سوره انفال می فرماید:
اى اهل ايمان! هنگامى كه با كافران در حالى كه بر ضد شما لشكركشى مىكنند روبرو مىشويد، به آنان پشت نكنيد [و نگريزيد.] و هر كس در آن موقعيت به آنان پشت كند [و بگريزد] سزاوار خشمى از سوى خدا شود و جايگاهش دوزخ است ودوزخ بازگشتگاه بدى است مگر جهت ادامه نبرد بادشمن، يا پيوستن به گروهى [تازه نفس از مجاهدان براى حمله به دشمن] باشد.
در روز جنگ احد بود كه ابن قمئه به مصعب بن عمير حمله كرد و او را كشت ، و پنداشت كه پيغمبر است . ابن قمئه نزد قريش برگشت و مژده داد كه پيغمبر را كشته است ! مشركان نيز به يكديگر مژده مى دادند و مى گفتند: محمد كشته شد! محمد كشته شد! ابن قمئه او را كشت .
با اين خبر، دلهاى مسلمانان از جا كنده شد، و به كلى پراكنده شدند و با بى نظمى ، روى به فرار نهادند. چنانكه خداوند حكايت مى كند كه : هنگامى كه از كوه بالا مى رفتيد و به كسى اعتنا نمى كرديد و پيغمبر از دنبالتان شما را مى خواند و خدا سزايتان را به غمى روى غمى داد (1).
در آن روز پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - آنها را ندا مى داد و مى فرمود : بندگان خدا! بندگان خدا! بياييد. من پيغمبر هستم ، هر كس ثابت ماند بهشت از آنِ اوست با اين صدا و نظير آن ، آنان را مى خواند، با اينكه در آخر آنها قرار داشت ، ولى آنها طورى فرار مى كردند كه به كسى توجه نداشتند!
طبرى و ابن اثير در تاريخ خود مى نويسند: فرار به وسيله گروهى از مسلمانان به پايان رسيد كه عثمان بن عفان و ديگران در ميان ايشان بودند، آنها به اعوص رفتند و سه روز در آنجا ماندند، سپس نزد پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - باز گشتند. وقتى پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - آنها را ديد فرمود: شما از جنگ روى برتافتيد! (2)
فرار اين عده (ابابكر,عمر, عثمان و..) از جنگ و بازگشت سه روز بعد آنان و گفتار پيغمبر به ايشان ، در همه كتبى كه راجع به جنگ احد به تفصيل سخن گفته اند، آمده است .
و نيز طبرى و ابن اثير در تاريخ خود آورده اند كه : انس بن نضر عموى انس بن مالك به عمر و طلحه و گروهى از مردان مهاجر برخورد، ديد دست از جنگ كشيده اند، پرسيد: چرا نمى جنگيد؟
گفتند: پيغمبر كشته شد.
پرسيد: بعد از پيغمبر چه مى كنيد؟ به همانگونه كه پيغمبر مُرد، شما هم بميريد.
سپس به دشمن حمله كرد و چندان پيكار نمود تا كشته شد. بعد از مرگش در بدن وى هفتاد جاى زخم يافتند، و جز خواهرش كسى او را نشناخت و او نيز برادرش را به وسيله انگشتان زيبايش شناخت !
مورخين مى نويسند: انس شنيد عده اى از مسلمانان كه عمر و طلحه در ميان آنها بودند، وقتى شنيدند كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - كشته شده است ، گفتند: اى كاش ! كسى از سوى ما نزد عبداللّه ابن ابى سلول (رئيس منافقين كه از اين جنگ روى برتافته بود) مى رفت و امان نامه اى از ابوسفيان - پيش از آنكه كشته شويم - براى ما مى گرفت !!
انس بن نضر گفت : اى مردم ! اگر راست باشد كه پيغمبر كشته شده است ، خداى محمّد كه كشته نشده ؟ به همان نيت كه محمّد جهاد مى كرد، جنگ كنيد. خدايا! من از گفته اينان از تو پوزش مى طلبم و از آنچه اينها كرده اند، بيزارى مى جويم ، سپس جنگيد تا به شهادت رسيد - رضوان اللّه عليه وبركاته - . اين داستان را نيز تمام مورخانى كه ماجراى جنگ احد را نوشته اند، آورده اند. (3)
اسناد:
(1) سورة آل عمران: 153. در این مورد به کتاب الكامل ابن الاثير ج 2 / 108 مراجعه كنيد.
(2) تاريخ الطبري ج 2 / 203، الكامل لابن الاثير ج 2 / 110، السيرة الحلبية ج 2 /227 ، سيرة المصطفى لهاشم معروف ص 411، مجمع البيان ج 2 / 524، الارشاد للشيخ المفيد ص 48، البحار ج 20 / 84، البداية والنهاية ج 4 / 28، السيرة النبوية لابن كثير ج 3 / 55، شرح النهج للمعتزلي ج 15 / 21 وقال ج 15 / 20 ، الدر المنثور ج 2 / 89. دلائل الصدق ج 3 ق 1 ص 362.
(3) فرار عمر در روز أحد: شرح النهج الحديدي ج 14 / 276 وج 15 / 20 و 21 و 22 و 24 و 25، لباب الاداب ص 179 حياة محمد لهيكل ص 265، الارشاد للمفيد ص 48، البحار ج 20 / 24و 53، تفسير الرازي ج 9 / 67، سيرة المصطفى لهاشم معروف ص 411، الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 4 / 246 عن، الدر المنثور ج 2 / 80 و 88، دلائل الصدق ج 2 / 358، كنز العمال ج 2 / 242، حياة الصحابة ج 3 / 497، المغازى للواقدي ج 2 / 609، تفسير القمى ج 1 / 114، الكامل في التاريخ ج 2 / 108
نظرات شما عزیزان: